فرزندان مرحوم رِجالی شغل پدرشان را ادادمه ندادند؟
الآن رشته صحافی سنتی با چه مشکلاتی مواجه شده؟
خیر، آنها هم به شغلهای دیگری رفتند.
یک مورد هم میدان نقشجهان است که ریگریزی بود و یکی از مغازههای میدان واسطه برای آوردن کاغذ از تهران به اصفهان بود که به او «مقارهای» میگفتند و ما کاغذ را از او میخریدیم. در میدان کالسکه و درشکه بود و بعد آن را آسفالت کردند و ماشینرو شد و حوض وسط میدان را ه بزرگتر کردند. از حمامهای شهر هم خاطره دارم و یادم است که ما به دو حمام شهر میرفتیم؛ یکی حمام حاج محمدعلی در بازارچه حاج محمدعلی، نرسیده به خیابان تختی بود و یکی حمام خسرو آغا بود که هر دو را خراب کردند.
اما استاد عبدالله مرتهب، نام آشناترین چهره صحافی سنتی اصفهان است و همراه با فرزندش، جزو معدود فعالان این رشته در کشور به شمار میروند. دربهای باز «صحافی توکل» در خیابان سپه و کوچه تلفنخانه هنوز هم از ساختن و پرداختن در این هنر حکایت دارد.
صحافی او در بازارچه بیدآباد چه نام داشت؟
فقط یک نفر بود به نام «آقای عشقی» که آن زمان پیرمردی بود و در خیابان سپه صحافی انجام میداد، اما فرزندانش شغل او را ادامه ندادند و الآن فقط من هستم که از قدیم در شغل صحافی ماندهام و پسرم «حسین» کارم را ادامه میدهد.
شخص دیگری در خانواده شما به شغل صحافی وارد نشد؟
صحافی «رجالی»
استاد، متولد کدام محله هستید؟
کتابها بهصورت یک برگ چاپ نمیشود و تیراژ دارد و چندین صفحه که معمولاً در مضربی از ۴ هستند روی برگههای بزرگ چاپ میشود و بعد به صحاف داده میشود. در مرحله صحافی، اولازهمه مرحله برش اتفاق میافتد و بعد مرحله ترتیب است که به برگههایی که تا میخورَد اصطلاحاً یک فرم میگویند و یک کتاب ممکن است شامل ۱۰ فرم یا بیشتر باشد، یعنی ۱۰ تا از برگههای تاخورده که معمولاً برای کتابهای وزیری در ابعاد معمولی دارای ۸ برگ است که شامل ۱۶ صفحه میشود. فرمها به ترتیب شماره به دنبال هم قرار میگیرد و برای مرحله شیرازهبندی آماده میشود. در مرحله بعدی ارّه میکشیم تا سوراخ ایجاد شود و قفل چهار سوزنه میکشیم تا ۴ بار نخ در هر جزء حرکت کرده و به ترتیب به هم وصل شود.
بله، از قدیم تابلوی صحافی مغازه ما «صحافی توکل» است و از زمانی که این نام را برای مغازه گذاشتم ما را به نام «توکل» نیز میشناسند.
حفظ نوشتهها با استفاده از هنر صحافی سنتی و جلدسازی، قدمتی بهاندازه تاریخ نوشتن دارد و البته هنری است در آستانه فراموشی. این هنر با هدف جلوگیری از فرسوده شدن صفحهها و یکجا نگاهداشتن آنها و همچنین آسانتر کردن استفاده از یک کتاب انجام میشود و درواقع به معنای بههمبستن صفحههای یک کتاب و قرار دادن آنها بین دو پوششی معنا شده است که جلد نام دارد. اگرچه باید ریشههای صحافی اسلامی را در دورههای پیش از اسلام جستجو کرد، اما قرن پنجم هجری آغاز فصل تازهای از هنر صحافی است که بهتدریج رونق یافت و در قرن نهم و دهم هجری به کمال رسید. در این میان، دوره تیموریان از دورههای طلایی هنر صحافی ایران به شمار میرود و در دوره صفویه نیز با جایگزین شدن مقوا در جلدسازی، صحافی سنتی شکوه دیگری را تجربه کرد که اصفهان نیز در این شکوه سهم بسزایی دارد. این روزها اما با توسعه فناوریهای نوین، هنر صحافی سنتی رو به افول است و برای احیای آن به توجه مسئولین نیاز وافر دارد.
بله، اولازهمه باید هر کاری را دوست داشت. کار ما زنده کردن یک کتاب است و پدران ما همیشه میگفتند کتابی که اینقدر برای آن زحمتکشیده شده و آن را با دست نوشتهاند حیف است که نابود شود، برای همین درست کردن کتابی که در حال خراب شدن بود همیشه برایمان لذت معنوی داشت، چون اثری که از بین میرود را زنده کردهایم و وقتی یک کتاب زنده میشد خستگی از تن ما بیرون میرفت.
وقتی این مغازه را گرفتیم و صحافی را در آن ادامه دادیم.
صحافی را از شما آموخته؟
بله
شغلتان را دوست داشتید؟
نام پسردایی شما چه بود؟
خواهر ندارم و ۳ برادر هستیم که یکی از آنها فوتشده و دیگری همانطور که گفتم صحاف است.
بردار کوچکم «رمضانعلی» در خانهشان در محله طوقچی کار صحافی را انجام میدهد.
کدام از فرزندانتان به کار صحافی پرداخته است؟
ما به کارمان ایمان داشتیم و برای همین صحافی سنتی را تابهحال جلو آوردیم و هر چه زمان پیش میرفت کارها نو میشد، اما ما با ایمان به کارمان ادامه دادیم. الآن حقیقت کمرنگ شده است و کسی به حقیقت اهمیت نمیدهد. صله ارحام پرستی خیلی کم شده است، ولی مردم در قدیم بیشتر یکدیگر را میدیدند و صله ارحام را ثواب میدانستند و جزو عبادت حساب میکردند. کسی آینده را تاریک نمیدید! همه، آینده روشنی را متصور بودیم.
اگر کسی میآمد و فوتوفن کارتان را میپرسید، از آموختن خودداری نمیکردید؟
آیا اتفاق افتاده که مشتری از کارتان ناراضی باشد؟
گفتوگوی خبرنگار ایسنا با استاد عبدالله مرتهب، هنرمند پیشکسوت صحافی سنتی را بخوانید، مردی که میگوید: «در قدیم، کسی آینده را تاریک نمیدید! همه، آینده روشنی را متصور بودیم.»
در بازار بزرگ تهران یک بازار بود به نام «بینالحرمین» که صحافها در این منطقه بودند.
زمانی که صحافی «توکل» را راه انداختید شخص دیگری در اصفهان در کار صحافی سنتی نبود؟
مرحوم مصطفی رِجالی
در صحافی سنتی چه مراحلی انجام میشود؟
صحافی سنتی یک شغل موروثی در خانواده شما بود؟
خانه پدری آنجا بود؟
الآن چه چیزی از این احساس بیش از همه تغییر کرده است؟
بنابراین نام «توکل» را از زمان مستقل شدنتان در این مغازه انتخاب کردید؟
یادم است که خیابان چهارباغ تا فلکه پهلوی که الآن فلکه شهدا است ریگریزی شده بود و وقتی میخواستیم به تخت پولاد برویم باید به لب چهارباغ میآمدیم. آنجا درشکه بود یک اسبه و دو اسبه و چهار اسبه بود و با درشکه به تخت پولاد میرفتیم و برمیگشتیم. یکبار موقع برگشتن از تخت پولاد هرچه دست بلند کردیم درشکهها گفتند رزرو شده و برای همین ما از تخت پولاد تا سر پل خواجو پیاده آمدیم. یادم است که زایندهرود بهقدری آب داشت که از دهانهها بیرون میآمد و کیسهشن گذاشته بودند که آب به خیابان راه نیفتد، یعنی دهانههای پایین پل پر از آب بود و حتی از دهانههای بالا هم خم میشدم دستم به آب میرسید؛ این خاطره هیچوقت ازنظرم فراموش نشده است.
شما خودتان دیگر کار صحافی را انجام نمیدهید؟
بله، اما پدرم در کار صحافی نبود و مغازه خواروبارفروشی داشت. پسردایی من در شغل صحافی بود و به همین دلیل من هم بهتبع خانواده به این رشته علاقهمند شدم و از بچگی در کار صحافی آمدم.
اگر بخواهید صحافی سنتی را تعریف کنید، چه میگویید؟
هنرِ در کنار هم قرار دادن صفحات و بستن صفحات کتاب و قرار دادن آنها میان دو پوشش را صحافی میگویند، البته به هنر صحافی، وراقی هم گفته میشد یعنی هر عملی که روی ورق انجام میشود.
چه زمانی مستقل شدید؟
انتهای پیام