البته از او که درباره سن و سالش می پرسیدندف می گفت: همسنِ \xa0ایرج افشارم. درباره همین سن وسال داستانی تعریف می کند. «سادات ناصری» استاد و محققِ پژوهشگر ادبیات فارسی برای شرکت در سمیناری به افغانستان می رود. در آنجا متأسفانه در سر میز شام سکته می کند و از دنیا می رود. پیکر او را به تهران می آورند. در این گیرودار شخصی از باستانی می پرسد: «سادات ناصری» چند سال داشت؟ می گوید: او هم سن وسال ایرج افشار بود! آن شخص می گوید: من می خواستم بدانم «سادات ناصری» متولد چه سالی بود. با این جواب شما، مشکل دو تا شد. حالا ایرج افشار متولد چه سالی است؟ پاریزی در جواب با طنزی شیرین می گوید: حقیقت این است که دو چیز را به دو نفر نباید داد: یکی انسان شماره ٔ تلفنش را نباید به خبرنگار روزنامه ها بدهد. دیگر اینکه تاریخ تولدش را نباید به عزرائیل خبر بدهد. آدم عاقل این دو کار را نمی کند. بعد می گوید: شما حالا چه کار داری که «سادات ناصری» متولد ۱۳۰۴ بوده است و همسن منِ باستانی پاریزی و ایرج افشار؟ عزرائیل فعلاً مشغول آدم های قبل از ۱۲۹۹ باشد تا ببینیم چه می شود.»
باستانی پاریزی \xa0البته در جایی به طنز می نویسد: «هر نوع شعری که می خواهید بگویید اما هیچ وقت به رباعی روی نیاورید، زیرا اگر بد باشد می رود به آن جایی که عرب نی انداخت و اگر خوب بود یک راست می رود توی مجموعه رباعیات خیام.»
باستانی پاریزی تأکید داشت هویت ما وابسته به زبان فارسی است و می گفت: اهمیت درس زبان فارسی در هویت ایرانی و اعتنا به تاریخ در پایه گذاری ریشه ایی ملیت حایز اهمیت است، علوم مثبته کار خود را کرده و بار را به منزل برده است، علوم فنی کار خود را در آسودگی زندگی انجام داده اند و پزشکی تنها می تواند عمر آدمی را عقب تر بیاندازد؛ اما زبان فارسی حلقه هویت و اتحاد اقوام مختلف ایرانی است و تاریخ شناسنامه ملیت ماست.
باستانی پس از نود سال زندگی پرثمرِ علمی به علت بیماری کبدی صبح سه شنبه پنجم فروردین۱۳۹۳ چشم فروبست. او را طبق وصیت نامه اش در قطعه ۲۵۰ بهشت زهرا در کنار همسرش به خاک سپردند.
به گزارش ایسنا، به تاریخ شناسنامه، سوم دی ماه ۱۳۰۴ در روستای پاریز، جایی بین سیرجان و رفسنجان، که به گفته خودش، به معدن مس سرچشمه نزدیک است، متولد می شود. پدرش چهار سال بعد از تولد\xa0می تواند برایش شناسنامه بگیرد.
از او بیش از ۶۰ کتاب و صدها مقاله درباره جنبه های مختلف تاریخ ایران به ویژه «تاریخ جغرافیای کرمان» به جا مانده است. آثار «هفت گانه» او که همگی نام هفت دارد: «خاتون هفت قلعه»، «آسیای هفت سنگ»، «نای هفت بند»، «اژدهای هفت سر»، «زیر این هفت آسمان» و «سنگ هفت قلم» البته کتاب هشتمی هم به آن اضافه شد که به پیشنهاد ایرج افشار «هشت الهفت» نام گرفت. آخرین کتاب باستانی به نام «کوه ها باهم اند» نیز بعد از مرگ او منتشر شد. بیشتر آثار او بارها تجدیدچاپ شده است. «یعقوب لیث» و «تلاش آزادی» از دیگر کتاب های او هستند. «تلاش آزادی» را در شرح حال مشیرالدوله می نویسد و در دهه ۴۰ از سوی یونسکو جایزه می گیرد. بعد همان را مفصل تر می کند با تاریخچه ای از دوره ی اول مشروطه ی ایران؛ چون معتقد است، او از پایه گذاران و صاحب نظر در عدلیه ی جدید ایران است.\xa0
بیش تر کتاب ها و مقاله ها را از پدرش ملاعلی اکبر باستانی پاریزی معروف به حاج آخوند که آن ها را می خوانده، می گرفته و مطالعه می کرده است. اولین کتابش - «نامه های پیغمبر دزدان» - را وقتی پدرش برخی از آن ها را از حفظ می خوانده، رونوشت برمی داشته و بعداً همه را گردآوری می کند. از این کتاب این گونه یاد می کند: «یک مقدار نامه که سبک ادبی جالب و طنزآمیز دارند، از زبان یک روحانی عالی قدر به اسم زیدآبادی خطاب به دوستانش؛ کتابی که در سال ۱۳۲۴ در کرمان چاپ می شود و می گوید، بدون تبلیغ ۱۸بار چاپ شده است.»
\xa0هویت ما وابسته به زبان فارسی است